اغلب وقتی شرح حال پرفراز و نشیب و هزار توی مراجع به اتمام می رسد و تشخیص افسردگی برای پزشک معالج مسجل می شود، وقتی دست به قلم می شویم تا نسخه بیمار را بنویسیم با این پرسش پر از تردید و نگرانی مواجه می شویم که "اگر من این داروها را بخورم عادت نخواهم کرد؟ نمی خواهم معتاد به قرص اعصاب شوم"
بعضی ها هم حکایت هزار ویک شب زندگی اشان را با این جمله به پایان می رسانند که دکتر دارویی می خواهم که همه این خاطرات را فراموش کنم. از فردا آدم دیگری شوم. شاد باشم و اعتماد به نفسم بالا رود.
آنچه نگرانی نخست را به وجود آورده، سابقه ذهنی و یا باورهای غلط ناشی از عدم آگاهی و گاه متاسفانه روش نادرست برخی پزشکان بوده که در آن به جای درمان، کاهش آسیب یا کمک به بیمار برای مواجهه با مشکل، صرفاً از داروهای آرام بخش با سرعت اثر سریع، مانند داروی آلپرازولام یا دیگر داروهای مشابه استفاده شده است. صحنه های کاریکاتوری و کلیشه ای برخی فیلم ها که بازیگر به محض عصبی شدن و یا مواجهه با صحنه ای عاطفی و هیجانی، قوطی قرص هایش را بیرون می کشد و قرص را حتی بدون آب بالا می اندازد ، بر این باور بیش از پیش دامن می زنند.
درمان افسردگی با دارو اغلب برای مدت زمان مشخصی بعد از بهبودی، برای جلوگیری از عود ادامه می یابد و با سیری آهسته قطع می شود. تنها در مواردی خاص که افسردگی بخشی از یک اختلال دیگر خلقی، مانند اختلال دو قطبی است، ناچاریم درمان را طولانی مدت ادامه دهیم.
خواسته مورد اشاره بیماران نیز از آن رو است که گمان می کنند دارو، شادی آور بوده و یا اینکه هرچه رنگ غم باشد از خاطراتمان می زداید. در پاسخ باید گفت خاطرات وتجربیات تلخ بخشی از زندگی ما هستند؛ نه می شود انکار کرد، نه می شود فراموش کرد. بلکه باید با چراغ خرد گرایی با آن ها مواجه شد . تجربه اندوخت و خود را برای جبران یا دوری از تکرار مجدد آن ها آماده ساخت.
بطور خلاصه باید گفت داروهای ضد افسردگی برای کمک به تنظیم ساختار شیمیایی عصب رسانه های مغز مصرف می شوند. اغلب دوره مصرفی مشخص دارند. دارو نمی تواند بینش، خاطرات ما و شاخصه هایی مانند اجتماعی بودن، اعتماد به نفس بالا و یا خوش اخلاق بودن را تغییر دهد و گاه نیاز داریم درمان هایی دیگر مانند درمان شناختی – رفتاری یا دیگر روش های روان درمانی و اصلاح روش زندگی را با دارو همراه و همگام نماییم. دکتر مهدی عبدلی - روانپزشک و روان درمانگر